سخنان صریح و روشنگرانهی حجتالاسلام والمسلمین دکتر نورزاد، امام جمعهی محترم تالش در خطبههای اخیر نماز جمعه، بازتابی از واقعیتی است که سالهاست توسعهی این شهرستان را در بنبست نگاههای محدود و خودمحور گرفتار کرده است؛ واقعیتی تلخ که ریشه در نبود گفتوگوی سازنده، ناتوانی در پذیرش نقد، و رقابتهای ناسالم درونمدیریتی دارد.
هنگامی که امام جمعهی شهرستان بهعنوان یکی از ارکان وحدتبخش جامعه، ناگزیر است هم از مدیران بالادستی مطالبه کند و هم در برابر حسودان داخلی ایستادگی نماید، این نشانهی وجود خلأیی عمیق در فرهنگ مدیریتی ماست؛ خلأیی که نه از کمبود منابع، بلکه از ضعف در بلوغ همکاری، همفکری جمعی و فهم مشترک از مفهوم خدمت سرچشمه میگیرد.
علاوه بر این معضل عمیق و مزمن باید همزمان به این مقوله نیز اشاره داشت که تالش سرزمینی است سرشار از سرمایههای انسانی، طبیعی و فرهنگی؛ اما آنچه این ظرفیتها را زمینگیر کرده، نه فقر امکانات، بلکه تعدد کرسیها و کمبود همگراییها است.
مدیرانی که باید همپیمان توسعه باشند، گاه بیش از آنکه دغدغهی «نتیجه» داشته باشند، درگیر حفظ «نقش» و جایگاه خود هستند و نقد را نه فرصتی برای اصلاح، که تهدیدی برای اقتدار خود میپندارند.
در این روند، آنگاه که مدیران محلی نقد را برنمیتابند و به جای پاسخ، به حذف یا بیاعتنایی روی میآورند، در واقع راه هرگونه بازخورد مردمی و اصلاح درونی را میبندند.
در چنین شرایطی، پرسشهای سادهای همچنان بیپاسخ میماند:
آیا پرسش از چرایی توقف پروژهها جرم است؟
آیا پیگیری شفاف مطالبات عمومی، تهدیدی برای اقتدار مدیران محسوب میشود؟
اگر کسی با انگیزهی خدمت و از موضع مسئولیت اجتماعی، برای شفافسازی و پیگیری مشکلات مردم قدم برمیدارد، سزاوار سرزنش است، یا همراهی؟
چنین واکنشهایی نشان از دلسوزی ندارد؛ بلکه بازتابی از خودمحوری اداری و حیثیتطلبی صنفی است. اگر دیداری یا گفتوگویی به نیت خیر عمومی انجام میشود، باید مایهی همدلی و امید باشد، نه بدگمانی و رنجش.
تالش با قهر و انزوا به پیش نخواهد رفت؛ مسیر شکوفایی آن از دل اعتماد متقابل، درک نیتها و همافزایی واقعی میگذرد.
تالش امروز نیازمند بازتعریف جدی مفهوم «مدیریت محلی» است. مدیریتی که بر پایهی تعامل نهادی، شفافیت عملکرد و پاسخگویی عمومی شکل بگیرد، نه بر محور مصلحتهای فردی و سهمخواهیهای غیررسمی.
ادارهی شهرستان، بدون وجود همافزایی میان مسئولان اجرایی، نخبگان سیاسی و فعالان مدنی، به کارزاری از رقابتهای خاموش و تصمیمهای کوتاهمدت بدل میشود.
جامعهی تالش با چالشهای انباشتهای همچون رکود طرحهای زیرساختی و نابرابری توسعهای شهری، و معضلات اجتماعی دستوپنجه نرم میکند. چنین شرایطی، اگر با اصلاح ساختارهای مدیریتی همراه نشود، به تدریج منجر به انفعال نخبگان و بیتفاوتی اجتماعی خواهد شد؛ پدیدهای که برای هر منطقهای مرگآور است.
تالش برای عبور از این بنبست، نیازمند گفتمان جدیدی از مدیریت توسعهمحور است؛ گفتمانی که بر پایهی گفتوگوی میان نهادهای رسمی و نیروهای سیاسی_اجتماعی شکل بگیرد.
در این مسیر، مسئولان باید بپذیرند که نقد، نه دشمن قدرت که ضامن تداوم آن است؛ و مطالبهگر، نه مزاحم نظم، بلکه حافظ وجدان عمومی جامعه است.
تداوم فرهنگ « بدگمانیاداری » بزرگترین مانع بر سر راه توسعهی محلی است. تا زمانی که معیار داوَری در تالش بر پایهی ” چه کسی گفت ” باشد و نه ” چه گفته شد “، مسیر اصلاح دشوار و پرهزینه خواهد بود.
آیندهی تالش، در گرو بازسازی اعتماد میان مدیران، نخبگان و مردم است. این مهم تنها زمانی محقق میشود که مسئولان به درک مشترکی از مأموریت خود بهعنوان «خادمان عمومی » برسند، نه مالکان قدرت.
هیچ دستی که برای عمران و آبادانی بلند میشود، نباید قربانی سوءظن و رقابت شود. تالش برای برخاستن، به بلوغ مدیریتی، اتحاد فکری و شجاعت در پذیرش نقد نیاز دارد.
پیشرفت، محصول سکوت نیست؛ نتیجهی همصدایی عاقلانه و گفتوگوی شجاعانه است.
منبع: صدای تالشان
